انجمن ها

سوال بپرسید, جواب بگیرید و با
انجمن های ما در سرتاسر دنیا در ارتباط باشید.

خانه انجمن ها گروه معلمان پیش دبستان تجربه در مسیر مدرسه؛ اولین تجربه خرابی موتور

  • در مسیر مدرسه؛ اولین تجربه خرابی موتور

     جواد نجفی بروزرسانی شده 2 سال، 3 ماه قبل 1 عضو · 1 پست
  • جواد نجفی

    عضو
    11 آذر 1400 در 21:24

    قسمت دوم

    فلش گوشی اکبر را روشن کردیم و بی توجه به آن صدای مهیب هنگام ترمز گرفتن به راهمان ادامه دادیم. در ادامه راه تپه های زیادی بود که جاده از میان آنها می گذشت. در اولین سرازیری که سرعت موتور زیاد بود، اکبر با فریاد گفت: جواد جواد، ترمز کار نمی کند. چون دید کافی نداشت تا خواست کاری کند تعادل موتور از دستش در رفت و جهان در پیش چشمانمان تاریک شد. تا به خود آمدیم، دیدیم در کوله باری از خاک غلط خوردیم. خوشبختانه بنزین ها نشت نکرده بود که کار دستمان بدهد. به ترمز نگاهی انداختیم، دیدیم بله، این صدای مهیب از این پدال برخاسته بود. به حدی ضربه، محکم بود که پدال را نتوانستیم به جای اولش برگردانیم، تکانی به خودمان دادیم دوباره حرکت کردیم حالا مشکل نداشتن ترمز هم به مشکلمان اضاف شده بود. سر بالایی ها که نیازی به ترمز نداشتیم، فقط مشکل اساسی، سرازیری ها بود که می بایست من پیاده شوم و دوان دوان، نور رسانی کنم و اکبر هم با دنده سنگین و دنده معکوس، سرعت موتور را کم کند. در یکی از همین سرازیری ها، دوباره صدای مهیبی بلند شد و تعادل موتور از دست رفت و اکبر دوباره نقش زمین شد و صدای شکستن قطعاتی، پی در پی به گوش رسید. اکبر جز تعدادی خراش کوچک، صدمه ای ندید. نگاهی به موتور انداختیم، دیدیم پدال ترمز که خم شده بود، دوباره به سنگی گیر کرده و بیشتر خم می شود و در اثر فشاری که به سیستم ترمز وارد می شود، آن را تا جای ممکن هدف قرار می دهد. پدال و میله های متصل به آن به همراه قاب لنت ها، جفت لنت و تکه ای از رینگ موتور شکسته شد. قصد داشتیم موتور را گوشه و کناری رها کنیم و پیاده به دهکن برویم، همه جا تاریک بود و نمی دانستیم کجا قرار داریم. حدس می زدیم پیاده مسافتی یک ساعته پیش رویمان باشد. شارژ گوشی اکبر بیش از یک ساعت، دوامی نداشت. آن لحظه به حدی خسته بودیم که حاضر بودیم، کنار جاده در میان جانوران گزنده بخوابیم، چیزی شیرین تر از استراحت و خواب به مذاقمان خوش نمی آمد.

    دست به کار شدیم تا ببینیم عمق فاجعه تا چه میزان است. آچارها را از کوله پشتی بیرون آوردیم لاستیک عقب را باز کردیم، قطعات شکسته را جدا کردیم که ببینیم هنوز قابلیت ادامه دادن دارد یا نه. بعد از جداسازی قطعات شکسته شده، موتور را امتحان کردیم، هنوز چرخش می چرخید! کماکان شارژ گوشی اکبر جوابگو بود؛ با همان وضعیت خراب همچنان امیدوار به راه ادامه دادیم، در سرازیری ها، برای راحت کنترل کردن موتور، من پیاده می شدم و نور می انداختم تا اکبر راحت تر تعادل موتور را حفظ کند و بعضی جاها موتور را خاموشی هدایت می کردیم. بعد از کش و قوس های فراوان به مقصد رسیدیم. تا چندین روز، اکبر مسیر مدرسه را پیاده طی می کرد تا اینکه اواسط هفته، یک وانت به روستا آمد و موتور را بار وانت کردیم و هماهنگ کردیم تا به تعمیرگاهی در شهر ببرند. آخر هفته جدا جدا هر کداممان با رهگذرانی به شهر رفتیم و موتورمان را تحویل گرفتیم.

    اکبر مدت
    زمانی تصمیم گرفته بود، نیمی از مسیر مدرسه اش، از راه موتور رو، قبل از تپه ای مرتفع با شیب زیاد را با موتورش و
    مابقی راه را با پای پیاده بپیماید. روزی نبود که بدون حادثه به دهکن برگردد. یک هفته بعد از درست شدن موتور، این بار، اکبر در مسیر مدرسه اش در یک سرازیری، تعادل موتورش به هم می خورد و مجبور به استفاده از ترمز می شود. با توجه به اینکه پدال ترمز به سمت پایین کمانه می کند، به سنگی گیر می کند و خم می شود، خوشبختانه این بار، خرابی بیشتری به بار نیاورد و برای تعمیر وسیله، می بایست تا آخر هفته صبر می کردیم تا خودمان به شهر برویم و پدال را درست کنیم. در آن مدت با دنده، سرعت موتور را کم می کردیم که باعث می شد فشار زیادی به زنجیر موتور بیاید و هر لحظه احتمال پارگی زنجیر وجود داشت.

برای پاسخ دادن ابتدا وارد سایت شوید.

نوشته اصلی
0 از 0 پست‌ها ژوئن ۲۰۱۸
حالا