-
جلسه با اولیا
در این متن، نام دانش آموز مورد نظر تغییر کرده است .
چند سال پیش تازه مدرسه ها باز شده بود . از همان روز های اول علی را می دیدم که اصلا به حرف من گوش نمی داد ، با بچه ها زد و خورد داشت ، قوانین کلاس را رعایت نمی کرد …..
در این موارد سعی می کنم به بچه ها فرصت بدم تا با محیط و با دوستان … ارتباط بیشتری بگیرند .
تقریبا یک ماه از مدرسه گذشت و علی همچنان قانون شکنی می کرد و حرف های من را گوش نمی داد ….. در موردی که با بچه ها دعوا می کرد یا کسی را می زد خیلی با علی گفت و گو می کردیم . بیشتر صحبت های علی در مورد زورگویی بود . می گفت من اجازه نمیدم که کسی به من و یا دوستان زور بگوید ، کم کم فهمیدم علی از خود و دوستانش دفاع می کند ولی روشش درست نبود . علی بسیار قلب مهربانی داشت. خوراکی هایش را به همه ی دوستانش می داد . در جاهایی که قرار بود صف تشکیل بدهند سعی می کرد آخر صف باشه که اگر کسی دوست داره بره جلو ….
تقریبا آبان ماه بود و من تصمیم گرفتم با مامان علی یک جلسه داشته باشم . وقتی تلفنی با اوصحبت کردم و دعوتش کردم که فلان روز و فلان ساعت با هم گفت و گویی داشته باشیم مامان با صدای لرزان قبول و خداحافظی کرد . متوجه ی نگرانی مامان علی شدم .
با مامان علی کمی احوال پرسی کردم و دعوت کردم که بشینیم و صحبت کنیم . به رسم همیشگی چای و بیسکوییت را روی میز گذاشتم و گفتم کمی از علی برایم بگویید .
صورت سرخ مامان هنوز جلوی چشمانم هست . با صدای آهسته گفت : من چیزی ندارم شما بفرمایید .
فهمیدم که اوضا اصلا خوب نیست.
یه لبخند زدم و شروع کردم از مهربانی علی صحبت کردم . مشاهداتی که داشتم را جایی یادداشت کرده بودم آن ها را مرور کردم . گفتم از دفاع کردن علی در برابر زور گویی هایی که همیشه در همه ی مدارس وجود دارد … گفتم از بخشش و منش و معرفت علی ….
اشک های ریز مامان تبدیل شده به گریه … با صدای لزران گفت : پس شما مهربانی علی رو دیدید..
گریه اش بند نمی آمد . با همان صدای لزران که خیلی از کلمات نامفهوم بود را گوش می دادم
تعریف کرد از خانواده ، فامیل ، دوست ، آشنا و مربی های مهد و ….. که همه می گویند علی زور گو است علی قانون شکن است علی حرف گوش نکن است و علی ….. علی ….
امروز هم آمده بودم دوباره اینا را بشنوم ….
اما شما علی را دیدید. گفتم ما در مدرسه مان تشویق و تنبیه نداریم . برای هر موضوعی گفت و گو می کنیم . بچه ها بابت رفتارشان توضیح دهند و بعد دنبال راه حل هستیم . مشکلات را گروهی حل می کنیم . راه حل پیدا می کنیم … کمی در مورد روش هایمان گفتم .
کم کم مامان حالش خوب شد. و خداحافظی کردیم. نمی دانم چه اتفاقی برای علی و مامان رخ داده بود .کم کم علی را می دیدم که رفتارش متفاوت تر شده بود …
یادمان باشد که اگر مشاهده کننده ی رفتار بچه ها هستیم همه چیز را ببینیم . حتی ریز ترین ها
یادداشت های روزانه از بچه ها داشته باشیم . دنبال نکات مثبت و خوب درون بچه ها باشیم و ان ها را به خودشان و به همه نشان بدیم …..
یادم هست جایی این مطلب را خواندم ( فکر میکنم تئوری انتخاب در مدرسه ) که فقط والدین برای یک موضوع باید به مدرسه بیایند و آن هم بابت ” تقدیر و تشکر ”
این که نکات مثبت را ببینیم هم من را یادکتابی انداخت که خواندنش خالی از لطف نیست . ” مدیریت ویل دان ” کنت بلانچارد- انتشارات ابو عطا
برای پاسخ دادن وارد سایت شوید.

