انجمن ها

سوال بپرسید, جواب بگیرید و با
انجمن های ما در سرتاسر دنیا در ارتباط باشید.

برچسب خورده: ,

  • جلسه با اولیا

     الهام فخرایی بروزرسانی شده 2 سال، 7 ماه قبل 2 اعضا · 2 نوشته‌ها
  • سمانه خداوردی

    عضو
    2 مهر 1400 در 10:10

    در این متن، نام دانش آموز مورد نظر تغییر کرده است .

    چند سال پیش تازه مدرسه ها باز شده بود . از همان روز های اول علی را می دیدم که اصلا به حرف من گوش نمی داد ، با بچه ها زد و خورد داشت ، قوانین کلاس را رعایت نمی کرد …..

    در این موارد سعی می کنم به بچه ها فرصت بدم تا با محیط و با دوستان … ارتباط بیشتری بگیرند .

    تقریبا یک ماه از مدرسه گذشت و علی همچنان قانون شکنی می کرد و حرف های من را گوش نمی داد ….. در موردی که با بچه ها دعوا می کرد یا کسی را می زد خیلی با علی گفت و گو می کردیم . بیشتر صحبت های علی در مورد زورگویی بود . می گفت من اجازه نمیدم که کسی به من و یا دوستان زور بگوید ، کم کم فهمیدم علی از خود و دوستانش دفاع می کند ولی روشش درست نبود . علی بسیار قلب مهربانی داشت. خوراکی هایش را به همه ی دوستانش می داد . در جاهایی که قرار بود صف تشکیل بدهند سعی می کرد آخر صف باشه که اگر کسی دوست داره بره جلو ….

    تقریبا آبان ماه بود و من تصمیم گرفتم با مامان علی یک جلسه داشته باشم . وقتی تلفنی با اوصحبت کردم و دعوتش کردم که فلان روز و فلان ساعت با هم گفت و گویی داشته باشیم مامان با صدای لرزان قبول و خداحافظی کرد . متوجه ی نگرانی مامان علی شدم .

    با مامان علی کمی احوال پرسی کردم و دعوت کردم که بشینیم و صحبت کنیم . به رسم همیشگی چای و بیسکوییت را روی میز گذاشتم و گفتم کمی از علی برایم بگویید .

    صورت سرخ مامان هنوز جلوی چشمانم هست . با صدای آهسته گفت : من چیزی ندارم شما بفرمایید .

    فهمیدم که اوضا اصلا خوب نیست.

    یه لبخند زدم و شروع کردم از مهربانی علی صحبت کردم . مشاهداتی که داشتم را جایی یادداشت کرده بودم آن ها را مرور کردم . گفتم از دفاع کردن علی در برابر زور گویی هایی که همیشه در همه ی مدارس وجود دارد … گفتم از بخشش و منش و معرفت علی ….

    اشک های ریز مامان تبدیل شده به گریه … با صدای لزران گفت : پس شما مهربانی علی رو دیدید..

    گریه اش بند نمی آمد . با همان صدای لزران که خیلی از کلمات نامفهوم بود را گوش می دادم

    تعریف کرد از خانواده ، فامیل ، دوست ، آشنا و مربی های مهد و ….. که همه می گویند علی زور گو است علی قانون شکن است علی حرف گوش نکن است و علی ….. علی ….

    امروز هم آمده بودم دوباره اینا را بشنوم ….

    اما شما علی را دیدید. گفتم ما در مدرسه مان تشویق و تنبیه نداریم . برای هر موضوعی گفت و گو می کنیم . بچه ها بابت رفتارشان توضیح دهند و بعد دنبال راه حل هستیم . مشکلات را گروهی حل می کنیم . راه حل پیدا می کنیم … کمی در مورد روش هایمان گفتم .

    کم کم مامان حالش خوب شد. و خداحافظی کردیم. نمی دانم چه اتفاقی برای علی و مامان رخ داده بود .کم کم علی را می دیدم که رفتارش متفاوت تر شده بود …

    یادمان باشد که اگر مشاهده کننده ی رفتار بچه ها هستیم همه چیز را ببینیم . حتی ریز ترین ها

    یادداشت های روزانه از بچه ها داشته باشیم . دنبال نکات مثبت و خوب درون بچه ها باشیم و ان ها را به خودشان و به همه نشان بدیم …..

    یادم هست جایی این مطلب را خواندم ( فکر میکنم تئوری انتخاب در مدرسه ) که فقط والدین برای یک موضوع باید به مدرسه بیایند و آن هم بابت ” تقدیر و تشکر ”

    این که نکات مثبت را ببینیم هم من را یادکتابی انداخت که خواندنش خالی از لطف نیست . ” مدیریت ویل دان ” کنت بلانچارد- انتشارات ابو عطا

  • الهام فخرایی

    عضو
    5 مهر 1400 در 20:12

    چقدر خواندنی 👋

    جالب اینجاست که جلسات با اولیا هم اغلب دست کمی از جلسه با دانش آموزان ندارد، پارسال شاهد اولین جلسه کلاس یک معلم با بچه ها بودم که تلاش می کرد ترتیب گربه معروف را همان جلسه اول بدهد، به همه تذکر داد و لبخند بچه ها ماسید…جلسه اولیا هم دقیقا به همین ترتیب!

برای پاسخ دادن ابتدا وارد سایت شوید.

نوشته اصلی
0 از 0 پست‌ها ژوئن ۲۰۱۸
حالا