چگونه با دانش آموز دارای معلولیت رفتار کنیم؟ (بخش اول)

رفتار با دانش آموز معلول

نویسنده: ابوذر سمیعی

معلولیت تجربه ای متفاوت

معلولیت، تجربه‌ای متفاوت و شگفت‌انگیز است. ممکن است هر کدام از ما، ولو برای یک مدت کوتاه این پدیده را تجربه کنیم. عبارت Temporary Abled Body یا «افراد موقتا تن درست» که در مطالعات معلولیت مطرح می‌شود دقیقا اشاره به همین موضوع است. این مفهوم نشان می‌دهد دوره سلامت جسمانی برای همه افراد همیشگی نیست و هر انسانی به نحوی دوره معلولیت، محدودیت یا کم‌توانی جسمی را تجربه می‌کند.

زنان باردار، سالمندان، کسانی که در اثر حوادث به صورت موقت دچار مشکل جسمی شده‌اند و … نمونه‌هایی از افرادی هستند که محدودیت یا کم‌توانی جسمی را تجربه می‌کنند؛ اما از آنجا که برچسب معلول بر آنها زده نمی‌شود، با بسیاری از محدودیت‌های  معلولیت مواجه نمی‌شوند یا آن را به خوبی درک نمی‌کنند؛ محدودیت‌هایی که  گاهی  فراتر از محدودیت جسمی است.

من به عنوان یک فرد دارای معلولیت قصد دارم در این نوشته در باره تجربه زیسته ی خود و سایر دوستان معلولم قدری توضیح دهم.  هدف من در این نوشته، بیان مشکلات دانش‌آموزان دارای معلولیت و ارایه راهکارهای عملی برای کاهش موانع تحصیل آنان است.

 

کلیاتی در خصوص نیازهای دانش‌آموزان دارای معلولیت:

الف. آموزش و پرورش فراگیر

پیش از ورود به بحث در خصوص دانش‌آموزان معلول، لازم است به طور خلاصه به چرایی حضور این افراد در مدارس عادی بپردازیم. در دهه‌های پیش ترجیح بر این بود که کلیه دانش‌آموزان دارای معلولیت، به منظور سهولت در تحصیل و برخورداری بیشتر از امکانات خاص، در مدارس مجزا تحصیل کنند؛  اما بعدها مطالعات متعدد اجتماعی نشان داد این جدا‌سازی موجب شکاف عمیق اجتماعی شده و باعث می‌شود افراد معلول از بدنه جامعه فاصله بگیرند؛ شکافی که پس از دوران تحصیل هم ادامه داشته و مانع جامعه پذیری کامل آنان  می‌شود.

از همین رو در آموزش و پرورش نوین، ترجیح بر این است که تمام دانش‌آموزان، فارغ از هرگونه تنوع، در مدارس یکسان تحصیل کنند و به این ترتیب  آموزش فراگیر در دستور کار آموزش و پرورش قرار گرفت.

آموزش فراگیر به عنوان فرایندی تعریف می‌شود که در آن دانش‌آموزان از هر سن، جنس و با هر محدودیت، بدون توجه به زبان، مذهب یا بیماری‌های خاص در مدارس عادی پذیرفته می‌شوند. یعنی براساس این برنامه جامعه‌ای آزاد و متنوع از نظر آموزشی در مدارس تشکیل می‌شود.

در آموزش تلفیقی یا فراگیر، دانش آموزان معلول در مدارس عادی و همراه با سایر دانش‌آموزان و با همکاری معلمان رابط که از سوی کارشناسان آموزش و پرورش استثنایی تعیین می‌شوند، به تحصیل می‌پردازند. دانش‌آموزی که برای آموزش تلفیقی پذیرفته می‌شود، دارای محدودیت‌های جسمانی و ذهنی است اما درجه معلولیت او در حدی است که می‌تواند در مدارس عادی تحصیل کند. او با استفاده از وسایل کمک‌آموزشی و توانبخشی و معلم رابط، قادر است در مدارس عادی به تحصیل بپردازد.

البته متاسفانه هنوز بسیاری از مدیران و کادر مدارس به دلیل آشنا نبودن با افراد دارای معلولیت و نیازها و محدودیت‌ها و توانمندیهای  آنان، در پذیرش این دانش‌آموزان مقاومت می کنند و سعی می‌کنند از هر راهی  که شده آنان را راهی مدارس استثنایی کنند. امید است مطالعه نوشته پیش‌رو، گامی باشد در راه شناساندن بیشتر این دانش‌آموزان و تسهیل در پذیرش آنان در مدارس عمومی و عادی.

 

ب. تجربه من به عنوان دانش‌آموز دارای معلولیت

نمی‌دانم این را خوش شانسی بدانم یا  بدشانسی، اما من این فرصت را داشته‌ام که هم سلامت جسمی و هم معلولیت را تجربه کنم. دوران کودکی و نوجوانی را در سلامت جسمی گذراندم اما از پانزده سالگی بینایی‌ام رو به کاستی گذاشت و من ناباورانه به دنیایی دیگر پرتاب شدم. چند سال کم‌بینایی را تجربه کردم تا اینکه بالاخره نابینا شدم.

دوران گذار از سلامت به معلولیت، مملو از رنج بود اما حالا که به گذشته  نگاه می‌کنم می‌بینم بیشتر آن رنج و سختی نه به خاطر نقصان در بینایی، بلکه به خاطر نگاه‌های جامعه به من بود. هنوز هم عمده مسائل ما افراد دارای معلولیت، از سوی جامعه به ما تحمیل می‌شود و بیشترین رنجی که میبریم، نه از سر کم‌توانی یا ناتوانی جسمی، بلکه به خاطر باورهای غلط و نگرش‌های کلیشه‌ای است که نسبت به افراد دارای معلولیت وجود دارد. سعی می‌کنم این موضوع را در  نوشته‌هایم به شما انتقال دهم.

اولین و مهمترین مشکلی که من در آغاز دوران معلولیتم با آن مواجه شدم، مدرسه و تحصیل بود. نه معلمان، نه دانش‌آموزان و نه هیچ‌یک از کادر مدرسه نمی‌دانستند که با یک کم‌بینا یا نابینا چگونه برخورد کنند. هیچ کدام نمی‌دانستند یک دانش‌آموز معلول چه نیازهایی دارد و چه امکاناتی باید برای او فراهم شود. راستش را بخواهید، بیشتر شبیه یک موجود ناشناخته فضائی با من برخورد می‌شد تا یک دانش‌آموز دارای معلولیت! این موضوع، تحصیل را برای من که تا پیش از این دانش‌آموزی کوشا بودم تبدیل به کابوس کرد.

بگذارید داستان را از اولش شروع کنم: چهارده ساله بودم که متوجه شدم دیگر نمی‌توانم نوشته‌های کتاب را بخوانم. البته فقط این نبود. در فوتبال به جای توپ، پای بچه‌ها را شوت می‌کردم. سر سفره لیوان را نمی‌دیدم و آن را هم شوت می‌کردم. گاهی پیش می‌آمد که کسی دستش را برای دست دادن به سمتم دراز کند اما من چون آن را نمی‌دیدم، دستش در هوا آویزان می‌ماند. یکی از مصیبت‌ها وقتی پیش می‌آمد که به سفره رنگین می‌رسیدیم.

من یک نوجوانِ همواره گرسنه بودم ولی وقتی سر سفره غذاها و خوراکی‌ها را از هم تمیز نمی‌دادم، ناچار با هرچه که دم دست بود خودم را سیر می‌کردم. گاهی هم مجبور بودم ژست درویشی بگیرم و وانمود کنم که تمایلی به خوردن ندارم؛ چرا که هیچ چیز قابل تشخیصی دم دست نمی‌یافتم.

اوایل من، خانواده ام و پزشکان، هیچ کدام  نمی‌دانستیم داستان چیست اما بالاخره پزشکان دریافتند من دچار نوعی بیماری چشمی به نام آب‌سیاه شده‌ام و بینایی‌ام هر روز کمتر و کمتر می‌شود.  در مدرسه معلمان و کادر مدرسه بیشتر از خودم سردرگم بودند و اساسا نمی‌دانستند باید با من یا برای من چه کاری انجام دهند.

عده‌ای از معلم‌ها فکر می‌کردند من برای فرار از زیر بار مسئولیت‌های مدرسه ، تمارض می‌کنم؛ به همین دلیل سعی می‌کردند با تحقیر و تهدید، مرا به راه راست هدایت کنند. انصافا در این راه کوتاهی هم نکردند. باور کنید آنقدر  فشار روی من زیاد بود که بارها خودم اعتراف کردم از سر تنبلی خودم را به ندیدن زده‌ام!

دسته دیگری از معلمان هم که من را از قبل می‌شناختند و می‌دانستند تمارضی در کار نیست برخورد متفاوتی داشتند.  آنها به چشم موجودی رنجور و ناتوان به من نگاه می‌کردند و با نگاهی ترحم‌آمیز من را از همه فعالیت‌های مدرسه معاف می‌کردند. دیگر لازم نبود تکالیف مدرسه را انجام دهم، در امتحانات کلاسی شرکت کنم، در برنامه‌های ورزشی یا کارگاه و آزمایشگاه مشارکت داشته باشم و حتی به راهپیمایی یا اردو بروم.

به طور غریبی تقریبا در همه فعالیت‌های مدرسه نادیده گرفته می‌شدم و کم کم همه معلمان و دانش‌آموزان پذیرفتند که یک فرد نابینا یا کم‌بینا، کار خاصی از دستش بر نمی‌آید و شاید صرفا برای سرگرمی یا وقت گذرانی به مدرسه می‌آید. تأسف‌آور‌ترین قسمت داستان این بود که خودم هم این موضوع را پذیرفته بودم و با آنان هم‌داستان شده بودم. خب شیطنت نوجوانی هم به این موضوع دامن می‌زد و من برای به دست آوردن فرصت بیشتری برای بازیگوشی، ترجیح می‌دادم ناتوان پنداشته شوم و تکلیفی بر دوشم گذاشته نشود و هر چه میخواهد دل تنگم انجام دهم.

البته عده کمی از معلمان هم بودند که دوست داشتند و می‌خواستند به من کمک کنند و تلاش‌هایی هم در این زمینه کردند اما از آنجا که به طور حیرت انگیزی هیچ کس نمی‌دانست دقیقا چه کاری باید برای من انجام دهد و من به چه امکاناتی نیاز دارم، تلاش‌های آنان نیز بی ثمر  ماند و ناچار به کسانی پیوستند که هیچ برنامه‌ای برای من نداشتند.

حالا که به گذشته نگاه می‌کنم، می‌بینم معلمان و اولیای مدرسه، به چه سادگی می‌توانستند شرایطی فراهم کنند که من هم در کنار سایر دانش‌آموزان تحصیل کنم و هرآنچه را آنان آموختند، بیاموزم. فقط کافی بود معلمان و کادر مدرسه، آگاهی مختصری در خصوص افراد دارای معلولیت و چگونگی تعامل با آنان داشته و از امکاناتی که برای توان‌بخشی معلولان وجود داشت مطلع باشند. همین دو عامل باعث می‌شد مسیر زندگی من تغییر کند و دیگر آن همه رنج و عذاب را متحمل نشوم.

امروز اما در عصر ارتباطات هنوز هم با افرادی مواجه می‌شوم که داستان زندگی‌شان دقیقا مثل آن روزهای من است. دانش‌آموزان دارای معلولیتی که به خاطر کم اطلاعی کادر آموزشی، ناچار به ترک تحصیل می‌شوند و معلمان دلسوز و زحمت‌کشی که می‌خواهند به این دانش‌آموزان کمک برسانند اما دقیقا نمی‌دانند چگونه باید این کار را بکنند و چه کاری باید انجام دهند. البته از همان معلم‌هایی که قصد هدایت زوری داشتند هم کم و بیش پیدا می‌شود.

از همین رو تصمیم گرفتم این متن را منتشر کنم تا شما معلمان را بیشتر با دانش‌آموزان دارای معلولیت و چگونگی تعامل با آنان آشنا کنم و اطلاعاتی در خصوص امکانات به‌روز سخت‌افزاری و نرم‌افزاری کمک‌توانبخشی معلولان، به شما ارائه کنم.

 

ج. موانع حضور افراد دارای معلولیت در جامعه

بر‌اساس آمارهای سازمان بهداشت جهانی، 15 درصد جمعیت هر جامعه‌ای را افراد دارای معلولیت تشکیل می‌دهد. اما این تعداد از افرادT در جامعه حضور موثر ندارند. مطالعات نشان می‌دهد بسیاری از ما معلولان، به دلایل مختلف توان شرکت در فعالیت‌های اجتماعی را نداریم. مهمترین موانع حضور ما در جامعه، موانع فرهنگی و موانع فیزیکی هستند. در باب این دو دسته مانع، به تفصیل توضیحاتی ارائه می‌نمایم.

 

 1.موانع فیزیکی حضور افراد دارای معلولیت در اجتماع

نامناسب بودن محیط و مبلمان شهری و وسائل حمل و نقل عمومی، اولین مانع حضور افراد دارای معلولیت در جامعه است. به عنوان یک دانش‌آموز کم‌بینا، اولین چالشی که با آن مواجه بودم، این بود که چطور خودم را به مدرسه برسانم. واقعیت این است که کم‌بینایان در مقایسه با نابینایان، مشکلات بیشتری دارند. چرا که نه می‌بینند و نه نمی‌بینند. ناهمواری‌های پیاده‌رو‌ها، دستک‌هایی که برای جلوگیری از ورود موتور سیکلت به پیاده‌رو کاشته شده، میله‌ها و داربست‌هایی که هرجایی ممکن است قرار گرفته باشند، کنده‌کاری هایی که هیچ‌گونه حفاظی ندارند و هزاران مانع از این شکل باعث می‌شد من راه خانه تا مدرسه را با هزار و یک استرس و آسیب طی کنم. این مشکلاتی است که همه نابینایان و کم‌بینایان همیشه با آن مواجه هستند.

حال تصور کنید دانش‌آموزی که دارای معلولیت جسمی است و از عصا یا ویلچر برای رفت و آمد استفاده می‌کند، چطور می‌تواند در این پیاده روها تردد کند! یک ویلچری چطور باید از ایستگاه‌های مترو و اتوبوس استفاده کند؛ چطور از پله‌هایی که نه آسانسور و نه سطح شیبدار دارند بالا و پایین برود!

در مدرسه هم داستان همین است. بیشترِ مدارس برای حضور معلولان متناسب نیستند و یک دانش‌آموز دارای معلولیت به سختی می‌تواند از امکانات آموزشی عمومی بهره‌ای ببرد. من دقیقاً از همان امکانات دانش‌آموزان بینا استفاده می‌کردم. تخته را درست نمی‌دیدم و باید برای خواندن نوشته‌های روی آن به هزار و یک راه متوسل می‌شدم. گاهی انعکاس نور پنجره ، مانع خواندن مطالب روی تخته  می‌شد.

به همین خاطر من مجبور بودم کمی جابجا شوم تا انعکاس نور کمتر شود. جا به جا شدن همان و جاری شدن سیل انتقاد معلمان همان. این در حالی بود که اگر معلم‌هایم بر روی تخته، کمی درشت‌تر می‌نوشتند یا اجازه می‌دادند من محل نشستنم را متناسب با نور، تغییر دهم، بخش مهمی از مشکلات حل می‌شد.

عدم مناسب سازی فضای مدرسه برای دانش‌آموزان دارای معلولیت حرکتی، مشکلات بیشتری به همراه دارد. تصور کنید یک دانش‌آموز دارای معلولیت حرکتی، چطور می‌تواند از مدرسه‌ای که نه آسانسور و رمپ دارد و نه سرویس بهداشتی مناسب‌سازی شده، بهره‌ای ببرد! همه این موانع فیزیکی باعث شده، بسیاری از افراد دارای معلولیت، عطای تحصیل و کسب دانش را به لقایش ببخشند و خانه نشین شوند.

 

مناسب سازی و دسترس‌پذیری صحیح چیست؟

این برای بسیاری سوال است که اساسا مناسب سازی و دسترس‌پذیری چیست و آیا همه جا باید دسترس پذیر باشد یا تنها مکانهای خاصی مثل بیمارستان‌ها، مدارس استثنایی یا اماکن محل تردد معلولان لازم است مناسب سازی شده باشند. در پاسخ باید گفت، ما هیچ استثنائی برای دسترس‌پذیری محیط نداریم و قطعا همه اماکن و معابر عمومی و خصوصی باید برای همه افراد قابل استفاده باشند.

ادارات و شرکت‌های دولتی و خصوصی، مدارس، پیاده‎‎ رو ها، ایستگاه‌های اتوبوس و مترو، پارک‌ها، مراکز خرید و هر جایی که مورد استفاده عموم شهروندان است، باید به نحوی طراحی شود که قابل استفاده برای همه افراد باشد. این موضوع هیچ ارتباطی هم به تعداد افراد دارای معلولیتی که از آن مکان استفاده می‌کنند، ندارد.

در این قسمت برای آشنایی بیشتر شما، اشاره‌ای گذرا خواهیم داشت به برخی فاکتورهای دسترس‌پذیری و مناسب سازی محیط برای افراد دارای معلولیت:

 

عوامل موثر بر  دسترس‌پذیری  محیط برای افراد دارای معلولیت حرکتی:

هم‌سطح بودن پیاده‌رو‌ها و معابر عمومی و پوشیده بودن جوی و جدول؛

وجود رمپ و آسانسر در ساختمان‌های عمومی، ایستگاه‌های مترو و اتوبوس؛

وجود سرویس‌های بهداشتی مناسب سازی شده در اماکن عمومی؛

تعبیه صندلی جهت استراحت در اماکن عمومی و پیاده‌روها؛

نصب بازوی خودکار  برای در‌های سنگین و بزرگ.

 

عوامل موثر دسترس‌پذیری محیط برای افراد دارای آسیب بینایی:

وجود خطوط برجسته ویژه نابینایان در پیاده رو؛

استفاده از رنگ‌های متضاد در لبه پله‌ها و مکان‌های دارای اختلاف سطح با هدف سهولت در تشخیص برای افراد کم‌بینا؛

وجود نوشته‌های بریل بر روی دکمه‌های آسانسور؛

نصب راهنمای بریل در ورودی ساختمان‌های عمومی؛

نصب چراغ راهنمای گویا در چهارراه‌ها یا در مقابل مدارس.

 

عوامل موثر بر دسترس‌پذیری محیط برای افراد دارای آسیب شنوایی:

وجود هشدار دهنده‌های بصری در کنار آژیر یا زنگ خطر.

 

2. موانع فرهنگی حضور افراد دارای معلولیت در اجتماع

همان گونه که گفته شد، موانع فیزیکی با آن همه دشواری و خطر، موانع اصلی حضور معلولان در جامعه نیستند؛ بلکه این موانع فرهنگی هستند که مانع اصلی حضور آنان شده‌اند. بسیاری از افراد برخورد چندانی با معلولان نداشته اند و با آنها آشنا نیستند. این بزرگترین چالشی است که افراد دارای معلولیت با آن مواجه هستند. دقیقا همان معضلی که من هم در مدرسه با آن روبرو بودم. معلمان و دانش‌آموزان بر اساس تصاویری کلیشه‌ای که از رسانه و فرهنگ غالب دریافت کرده بودند، من را به سخره می‌گرفتند، ترحم می‌کردند یا به‌کل نادیده می‌گرفتند.

ترحم کردن، نادیده گرفتن، ناتوان پنداشتن و به طور کل نگاهی متفاوت داشتن، آزاردهنده‌ترین اتفاقی است که برای یک دانش‌آموز دارای معلولیت رخ می‌دهد. در این مبحث، قصد دارم به تفصیل به اجزای مختلف موانع فرهنگی بپردازم.

 

ترحم

بسیاری هنوز قادر به تمیز مرز میان کمک و همدلی و ترحم نیستند. کمک کردن و همدلی داشتن برای همه افراد، امری مثبت و پسندیده است اما ترحم یا دلسوزی نابجا، مخرب و آزار دهنده است. در همدلی، نوعی برابری نهفته است اما در ترحم یک نگاه از بالا به پایین. گویی با ترحم، به طور ضمنی به فرد دارای معلولیت القاء می‌شود که تو ناتوان و محکوم به شکست هستی.

محبت اغراق شده، لطف بی‌جا و بی‌مورد، نادیده گرفتن بی دلیل یک اشتباه، کمک ناخواسته و بیش از حد یا وابسته کننده، صحبت کردن با لحنی متفاوت و کودکانه و … مصداق‌های بارز ترحم هستند که اثراتی مخرب و آسیب‌زا بر جای می‌گذارند. در بحث «تعامل با افراد دارای معلولیت» به چگونگی عدم ترحم نسبت به افراد دارای معلولیت خواهیم پرداخت.

 

دست کم گرفتن یا نادیده پنداشتن

اکثر افراد معلولیت را با ناتوانی برابر می‌دانند و تصور می‌کنند فرد دارای معلولیت، نمی‌تواند کار چندانی انجام دهد. همین نگرش قالبی باعث می‌شود افراد معلول، قبل از این که موفق به اثبات توانمندی‌هایشان شوند، نادیده گرفته شوند و به حساب نیایند. پر واضح است که چنین رفتاری نه تنها مانع رشد این افراد می‌شود، بلکه انگیزه آنها را هم سلب کرده و موجب خاموشی توانمندی‌های بالفعل آنان خواهد شد.

یکی از مخرب‌ترین اتفاقاتی که در دوران تحصیل برای دانش‌آموزان دارای معلولیت می‌افتد این است که معلمان اجازه نمی‌دهند آنها کارهایی را که توان انجامش را دارند خود به تنهایی انجام دهند و تا جایی به آنان کمک می‌کنند که استقلال‌شان زیر سؤال می‌رود. این موضوع می‌تواند از کارهای تحصیلی تا امور شخصی را در بر بگیرد.

 

تمسخر

این یکی از اولین اتفاق‌هایی است که ممکن است برای دانش‌آموزان دارای معلولیت پیش بیاید. دانش‌آموزان معمولا تجربه مواجه شدن با افراد متفاوت به لحاظ جسمی را نداشته‌اند؛ به همین دلیل، دیدن یک فرد نابینا، کم بینا و یا کسی که از عصا یا ویلچر استفاده می‌کند برایشان عجیب و پرسش برانگیز است. از همین رو بسیار پیش می‌آید که او را مورد تمسخر قرار دهند و یا از او درباره معلولیتش سوالاتی بپرسند که برای آن فرد خوشایند نباشد.

هم کلاسی‌های من همیشه تلاش می‌کردند بدانند من دقیقا چقدر بینایی دارم و مدام مرا در این خصوص محک می‌زدند. بعضی از آنها فکر می‌کردند مثل کارتون‌ها، اگر عینک من را بردارند دیگر هیچ چیزی نمی‌بینم و مدام با این کار سر به سر من می‌گذاشتند. عمو عینکی، چهارچشمی، موش کور و … القابی بود که از طرف بچه‌ها به من اهدا شده بود. وقتی هم که از ذره‌بین برای خواندن استفاده می‌کردم، سوژه خنده و تفریح کل کلاس بودم.

 

خیره شدن

یکی از موقعیت‌های آزاردهنده بویژه برای کسانی که از ویلچر یا عصا استفاده می‌کنند، مواجه شدن با نگاه‌های خیره دیگران است. بسیاری دوست دارند بدانند یک فرد دارای معلولیت چگونه کارهایش را انجام می‌دهد و مدام او را زیر نظر دارند. مثلا دوست دارند بدانند یک فرد ویلچری چطور از پله برقی استفاده می‌کند، یک نابینا چطور مسیرش را پیدا می‌کند یا فردی که یک پا دارد چگونه از جوی آب رد می‌شود. عده دیگری هم از سر حسن نیت و با هدف کمک، این افراد را زیر نظر می‌گیرند و مواظب‌اند که  هنگام ضرورت، مداخله کرده و کمک برسانند.

به هر حال، خواه از سر کنجکاوی و خواه از باب خیرخواهی اگر افراد دارای معلولیت را زیر نظر بگیرید و به آنها خیره شوید، آسیب بزرگی به آنها رسانده‌اید. این گونه برخوردها سبب می‌شوند، افراد دارای معلولیت جرات و جسارت خروج از خانه را از دست بدهند و خانه نشینی را به مواجهه شدن با چنین نگاه‌هایی ترجیح بدهند.

این اتفاق در مدرسه، به ویژه در روزهای آغازین سال تحصیلی بسیار پیش می‌آید و  دانش‌آموزان دارای معلولیت عموما در معرض نگاه‌های خیره و کنجکاو سایر دانش‌آموزان و گاه معلمان قرار می‌گیرند و فشارهای فراوانی به آنان وارد می‌شود. واقعیت این است که همه این اتفاقات به دلیل آگاهی اندک معلمان و دانش‌آموزان در خصوص افراد دارای معلولیت و توانمندی‌ها و نیازهای آنان رخ می‌دهد.

دانش‌آموزان و معلمان مدارس عمومی (عادی) هیچ‌گاه درخصوص چگونگی تعامل با افراد دارای معلولیت آموزشی ندیده اند و در کتاب‌های درسی هم مطلقاً به این موضوع پرداخته نشده است. طبیعتا نگاه این افراد به معلولان متفاوت و کنجکاوانه خواهد بود. این در حالی است که کسانی که تعامل مستمر با افراد دارای معلولیت داشته اند، به هیچ وجه آنها را متفاوت از سایرین نمی‌پندارند.

تجربه من و دوستان دارای معلولیتم نشان می‌دهد، در صورتی که معلم در روزهای آغازین مدرسه، همه دانش‌آموزان را با معلولیت همکلاسی معلول‌شان آشنا کند و در باره توانمندی‌ها، نیازها و محدودیت‌های او صحبت کند، تا حدود زیادی از این فشارها، کنجکاوی‌ها و تمسخرها کاسته خواهد شد و سایر دانش‌آموزان، به سرعت و آسانی، تفاوت ظاهری همکلاسی‌شان را خواهند پذیرفت.

لازم به تاکید است که این آشناسازی حتما باید با همکاری و رضایت دانش‌آموز دارای معلولیت  صورت بگیرد و در فضایی دوستانه اتفاق بیفتد تا موجب تحقیر یا تمسخر او نگردد. در مبحث بعد، در این خصوص به طور مفصل صحبت خواهم کرد و راه‌کارهایی عملی را برای آشنایی با افراد دارای معلولیت و محدودیت‌ها و نیازهای آنان ارائه خواهم کرد.

چگونه با دانش آموزان معلول رفتار کنیم؟ (بخش دوم)

بازنمایی معلولان در رسانه 

تکنولوژی های و نرم افزارهای ویژه ی معلولان

مقالات مرتبط

پاسخ‌ها

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.