انجمن ها

سوال بپرسید, جواب بگیرید و با
انجمن های ما در سرتاسر دنیا در ارتباط باشید.

خانه انجمن ها خوشه مطالعات اجتماعی گروه معلمان عشایری تجربه ی من با کودکان عشایر؛ روابط عاطفی اولویت آموزش

  • تجربه ی من با کودکان عشایر؛ روابط عاطفی اولویت آموزش

     مجید بهادری بروزرسانی شده 2 سال، 8 ماه قبل 3 اعضا · 6 نوشته‌ها
  • مجید بهادری

    عضو
    20 اردیبهشت 1400 در 15:22

    حدود یک‌هفته از شروع رسمی کلاس‌ها بعد از کوچ عشایر گذشته بود و به رسم همیشگی مسیر روستا تا مدرسه که بین چادر عشایر بود رو با موتور طی می‌کردم. تازه از موتور پیاده شده بودم و اصلا دوست نداشتم با خستگی موتورسواری توی گل و لای وارد کلاس بشم که مادر سحر روبرویم، روی پله اول کانکس (محل برگزاری کلاس عشایری) نشسته بود و از چهره‌اش عصبانیت دیده می‌شد، افکارم را مرور کردم و بی‌نتیجه به سمتش رفتم.
    اما خود سحر کمی دورتر به دیوار نیمه فروریخته تکیه داده بود با چشمانی مشکی براق و پوستی سبزه که موهای بلندش را از کنار شانه‌هایش به جلو انداخته و با دست با آنها بازی می‌کرد. چهره‌اش مغرور و پر از خشم بود. حدس زدم که روز سختی را در پیش دارم و باید برای اتفاقات آینده آماده باشم. سلام کردم و به تلخی جواب گرفتم. خیلی مواقع والدین بخاطر بی‌توجهی به دستورات، تنبلی، انجام ندادن تکلیف و…. به مدرسه آمده بودند و گلایه داشتند که شما دانش‌آموزن را تنبیه نمی‌کنید و اینها پررو شده‌اند. کمی صحبت کردم و مادر نا‌آرام سحر و علیرضا آرام شد و با چشم‌غره‌ای که به دخترش داشت راهی خانه‌اش شد.
    سحر پایه دوم و از نظر روخوانی و روانخوانی ضعیف بود و البته سایر دانش‌آموزان دست کمی از اون نداشتند و تقریبا از سال قبل که بخاطر کرونا کلاس‌ها تعطیل شده بود همین‌طور بودند.
    اون روز را گذروندم و چیز زیادی به‌خاطر ندارم. اما بعدها فهمیدم که چون مادرش هیچ‌وقت به او توجهی نمی‌کرده دائم غرزدن و لجبازی داشته و گاهی وقت‌ها ممکن بود دست به پرخاشگری و توهین هم میزد.
    طی مدت اموزش اولویت را بر برقراری رابطه موثر گذاشته‌ام و اینجا هم تقریبا ارتباط گرفته شده بود و به جز یکی دو مورد بچه‌ها به راحتی مشکلات را مطرح می‌کردند. تا حدود دو هفته بعد که از بچه‌ها خواستم برای فعالیت‌های مکمل کاردستی یا نقاشی و دست‌ساخته‌ای اگر دارند بیاورند. هنوز حرفم تموم نشده بود که رضا با موهای بور و چشمانی سبز رنگ و هیکل ترکه‌ای و کشیده به زبان محلی (کرمانجی) گفت: اینها همه فقط برای خودتان خوبه نه ما.
    انتظار نداشتم این رو بشنوم اما بعد اون محدثه بود که گفت اگر بدونه چی گفتی کتکت میزند، از رضا خواستم جلوی کلاس بیاد و دوباره اما به فارسی حرفش رو بزند. با ترس اومد جلوی کلاس اما سکوت مطلق بود و چیزی نمی‌گفت، احساس کردم بخاطر چوب نازکی که برای نشان دادن نشانه‌ها به دانش‌آموزان اول دستم بود ترسیده، پس اون رو به یاسمن دادم و ازش فاصله گرفتم و ته کلاس روی نیمکت کنار گزل نشستم و گفتم: خب؟ منتظریم
    با من‌من و صدای لرزان گفت: ببخشید
    گفتم چرا، خیلی خوشحالم که با من راحتید و می‌تونید حرف دلتون رو بزنید. اما نمی‌دونم چی باعث شد تا ناراحت باشید و از انجام فعالیت‌هایی که خواستم ناراضی شدید.
    کمی جرات پیدا کرد و با جابجا کردن پاهاش گفت: چون هرسال من کاردستی و نقاشی آوردم،اما هیچ جایزه‌ای نگرفتم.
    فرصت رو غنیمت شمردم و گفتم: بچه‌ها بیایید باهم صحبت کنیم؛ اما، با این قانون که اول اجازه بگیریم و دلیل داشته باشیم بعد حرف بزنیم.
    یکساعت بعد روی تخته وایت‌برد اسم همه‌ی 11 نفر با جمله‌هایی که مربوط به خودشون ثبت شده بود.
    پایه‌های گفتگوی فلسفی در مدرسه عشایری شکل گرفته بود و من شده بودم تسهیلگر
    کلاس‌ها حضوری ادامه پیدا کرد. اما با تغییرات اساسی و جدیدی که والدین معترض رفتار بچه‌ها نبودند، خود بچه‌ها درگیری داشتند و برای درس و تکالیف مجبور به تقلب و اجبار نبودند. چون همه با هم در یک کلاس همراه شدند و اگر مجید دیرتر می‌رسید پایه‌های بالاتر با پایه اول و دوم درس رو مرور می‌کردند و خودشون کنار هم بودند.
    راستی بعد دو ماه از جلسه اول فبکی
    پایه اول خوش‌نویسی، پایه چهارم نقاشی و پایه پنجم دست‌ساخته مقام آوردن و با قرار قبلی بعد تعطیلات عید اردوی دسته‌جمعی به صرف جوجه‌کباب داشتیم.

  • منصور

    عضو
    3 خرداد 1400 در 14:47

    درود بر شما ای کاش بیشتر توضیح می دادین و خواننده رو رها نمی کردید مثلا بچه ها در چه پایه ای هستن چجوری مشکل روان خوانی رو برطرف کردید بعد روش شما که فبک هست چیکار کردین که بعد از دو ماه نتیجه گرفتین و لی در پایان، نتیجه این شد که دست جمعی جوجه کباب خوردید من هم میگم نوش جونتون……دم شما گرم خیلی خوشحالم که داره این اتفاق می افته و بچه ها آموزش های خوبی می بینند ولی خواهش می کنم با تیتری که زدین خواننده رو ول نکنید و توضیح بدین و در پایان نتیجه ای بهتر از جوجه کباب بگیرید. براتون آرزوی موفقیت می کنم.

  • مجید بهادری

    عضو
    3 خرداد 1400 در 22:49

    سلام
    ممنون از نظری که ارائه کردید
    دانش آموزان عشایری در شش پایه و مختلط هستند و بنابر اطلاعات همکاران نوشته شده و همینطور که دریافت کردید، مشکل روخوانی حل نشد و نسبت به قبل کمی قابل قبول بود.
    روش فبک در همون جلسه پایه ریزی شد و تا به امروز با شروع اولیه شناخت قوانین و اصول پایه خودش به همراه آموزش گوش دادن فعال ادامه دارد و سال آینده هم که در همان آموزشگاه هستم پیگیری خواهد شد.
    نتیجه‌ بعد دوماه مربوط به ارتباط عاطفی و اعتماد بین معلم و دانش‌آموزان بود

  • منصور

    عضو
    4 خرداد 1400 در 08:38

    درود بر شما
    به نظر من برای مشکل روان خوانی، برای بچه ها بیشتر بلندخوانی کنید و از کتاب های داستان باکیفیت استفاده کنید هم برای رشد زبانی بچه ها خیلی مفیده و هم شناخت اون ها رو از محیط پیرامون خودشون فراتر می بره و برای پرورش تخیل کودکان خیلی خوبه و باعث رشد ذهنی اونها میشه. تو این زمینه ادبیات کودک خیلی می تونه کمک کننده باشه.
    ان شاالله از این نتیجه ای که به دست اومده نهایت استفاده رو ببرید. براتون آرزوی موفقیت دارم.

    • نازنین

      عضو
      4 خرداد 1400 در 08:51

      سلام و درود
      آیا شما از روش های حلقه کندو کاو استفاده کردید یا دقیقا فبک ؟

    • مجید بهادری

      عضو
      29 مرداد 1400 در 10:11

      سپاسگزارم

برای پاسخ دادن ابتدا وارد سایت شوید.

نوشته اصلی
0 از 0 پست‌ها ژوئن ۲۰۱۸
حالا