انجمن ها

سوال بپرسید, جواب بگیرید و با
انجمن های ما در سرتاسر دنیا در ارتباط باشید.

خانه انجمن ها معلمانه خاطرات ساعت شادی در مدرسه عشایری

  • ساعت شادی در مدرسه عشایری

     قاسم برجسته بروزرسانی شده 3 سال، 6 ماه قبل 2 اعضا · 2 نوشته‌ها
  • Aref.teacher

    عضو
    17 آبان 1399 در 17:18

    <p dir=”rtl”>⁦✍️⁩عارف اخلاص پور
    #آموزگار_عشایری
    مشغول وارسی تلگرام بودم که فراخوانی تحت عنوان #ساعت_شادی، در انجمن معلمانه رسا نظرم را جلب کرد.
    فراخوانی تأمل برانگیز در باب ارائه پیشنهادات معلمان برای داشتن کلاسی شاد.
    جالب بود شادی همان چیزی است که ارتباط معلم با دانش آموزان را دوستانه تر و موثر تر کند تا کلاس درس از یک فضای رسمی به یک محیط گرم و دلچسب تبدیل شود.
    یاد خاطراتی از کلاسم می افتم. تدریس در مناطق عشایری فارغ از مشقت هایی که به همراه دارد، از زیبایی هایی برخوردار است که در مقام مقایسه منحصر به فرد محسوب می شود و فقط خاص دانش آموزان عشایری و معلم عشایری است. باز باران با ترانه،  چند روزی از بند آمدن بارانی حسابی می گذشت. صدای رودخانه ای که در فاصله ۱۰۰ متری مدرسه ام‌ قرار داشت‌ به گوش می رسید. فکر‌کردم چقدر خوب می شود اگر کلاس امروز را به ساحل رودخانه ببریم. وقتی پیشنهادم را برای بچه ها مطرح کردم، با استقبالی پر از شوق مواجه شدم، دست و هورا !
    هوای آفتابی در نیمروز پاییزی، موسیقیِ برخاسته از امواج خروشان آب رودخانه<u> !</u>
    از این زیباتر نمی شد. هیاهو و ذوق بچه ها هر لحظه بیشتر می شد. چشمم که به شن و ماسه ها افتاد،پیشنهاد ساختن دادم. می دانستم استقبال می شود. آزاده و ملیحه مشغول ساختن آدمکی‌ بامزه شدند، نازنین داشت روی شن های نرم ساحل رودخانه اثر دست و پایش را تکرار می کرد.یوسف با دستان کوچکش از کمی آن طرف تر ماسه و‌ شن میاورد تا دیوارهای مزرعه و خانه هایی را که قرار بود با دانیال و محمدرضا بسازند را بنا کند.در مزرعه زیبایشان افزون بر گوسفند و جوجه و پرنده،لاک پشت هم داشتند. من هم در این ساختن ها کمکشان می کردم،گاهی درباره چیزهایی که درست میکردند سوال می پرسیدم. دوست داری چه چیزهای دیگری درست کنی؟ چه کار کنیم که هم روباه را نکشیم هم اورا از مزرعه مان دور کنیم؟ تیهو چیه؟ چرا خوشحاله؟ و …  من می پرسیدم و آن ها با لبخندی دلنشین از آنچه در سر داشتند برایم می گفتند. پا برهنه روی ماسه ها دویدیم، روی هم آب پاشیدیم، شعر باز باران با ترانه را شنیدیم بعد سعی کردیم همه با هم بخوانیمش. روی ماسه ها کنار رودخانه دراز کشیدیم و از باران و درخت و سرسبزی گفتیم. عکس و فیلم هم گرفتیم تا بماند به یادگار این خاطره شیرین. قیافه جدی دانیال موقع عکس گرفتن دیدنی بود. اما نشاط در چشمانش برق میزد.
    آن روز یکی از شادترین روزهای من و بچه های کلاسم در روستای “پاسُرخ<u>”، مدرسه “چهارده معصوم” </u>بود.
    روستایی در مناطق کوهستانی شرق استان کرمان.
    پاییز ۹۸</p>
     
    <p dir=”rtl”>پیشنهاداتی هم برای #ساعت_شادی در کلاس های مجازی دارم که تا ساعاتی بعد در خدمتتان قرار میدهم…</p>

  • قاسم برجسته

    عضو
    18 آبان 1399 در 22:54

    خیلی عالی هست مدرسه و کلاس درس در کنار طبیعت ؛ فرصتی برای طرح درس هایی که طبیعت نقش میانجی و واسطه را داشته باشد در یادگیری .

برای پاسخ دادن ابتدا وارد سایت شوید.

نوشته اصلی
0 از 0 پست‌ها ژوئن ۲۰۱۸
حالا