انجمن ها

سوال بپرسید, جواب بگیرید و با
انجمن های ما در سرتاسر دنیا در ارتباط باشید.

خانه انجمن ها معلمانه چالش ها ساعت شادی

  • ساعت شادی

     Aref.teacher بروزرسانی شده 3 سال، 6 ماه قبل 4 اعضا · 4 نوشته‌ها
  • الهام فخرایی

    عضو
    14 آبان 1399 در 08:07

    اخیرا مقاله ای از مدرسه کسب وکار هاروارد خواندم که راهکارهایی برای چالشهای ارتباط آنلاین در کسب و کار را مطرح کرده بود، از جمله اینکه برای حل مشکل ضعف ارتباطی در طول هفته زمانی را تحت عنوان “ساعت شادی” در نظر گرفتند. به نظر می رسد  این راهکار در آموزش به طور کلی و آموزش آنلاین فعلی به طور خاص هم کاربرد دارد و جایش خالی است. به خصوص که شادی نقش ویژه در کاهش سطح استرس و افزایش بازدهی یادگیری دارد.

    اگر شما هم موافقید لطفا همراهی کنید تا یک فهرست پیشنهادی با عنوان ساعت شادی تهیه کنیم و هر معلم یکپیشنهاد برای ساعت شادی مطرح کند؛ گذشته از اینکه با این پیشنهادها می توانیم یک فهرست بیست یا سی تایی برای ساعت شادی بچه ها داشته باشیم، این حرکت اینجا متوقف نمی شود و شاید بتواند توجه معلم های بیشتری را به اهمیت شادی جلب کند و تعداد راهکارهای دریافتی به تعداد معلم ها افزایش پیدا کند.

    #چالش_شادی

  • قاسم برجسته

    عضو
    14 آبان 1399 در 13:12

    من هفته قبل در یکی از کلاسهای آنلاین  ، یکی از بچه ها در وسط کلاس  گفت من چیزی بگم ،  من بهش گفتم بگو ،گفت  من دیروز تولدم بود ،   خیلی خوشحال شدم جریان  عادی کلاس را متوقف کردم و تولد مبارک بهش گفتم و یک هورا براش کشیدم  و بچه ها همه براش تبریک فرستادند .گفتم  اگر حضوری بود  ازت شیرینی می گرفتیم و  بهت کادو می دادیم  .گفتم  یک آواز کوتاه برامون بخون ، الان که دارم فکر می کنم با طرح این مساله   این سوال که چطور میشه موثرتر از این لحظه ها برای بروز و ظهور خود بجه ها استفاده کرد ؟ و لحظه های فان و شاد در فضای آنلاین داشت ؟ به یک معنا و تعبیر دیگر در فضای کلاس تولید انرژی کرد .استفاده از زبان به عنوان یک ابزار ؛ وبیان جملات بصورت آهنگین و شعر گونه می تواند   در ایجاد جو شاد در کلاس موثر باشد .من گهگاهی از این روش  در جمع بندی یک بحث ریاضی  یا گفتن روابط مهم ؛ استفاده می کنم .و بچه ها واکنش خوبی به آن نشان می دهند.
    طرح مساله به جا و جالب بود .

  • مینا قربان خانی

    عضو
    15 آبان 1399 در 22:37

    با عرض سلام و وقت بخیر خدمت همکاران گرامی، خداقوت

     

    من چند روز پیش که ولادت حضرت محمد (ص) و روز دانش آموز بود، با اینکه روز تعطیل بود از قبل به دانش آموزان اعلام کردم نقاشی بکشن و گروه رو باز کردم و بچه ها نقاشی ها رو میفرستادن داخل گروه، من به تک تک اون ها بازخورد میدادم و به عنوان جایزه برای هر کدوم یک ستاره میدادم، براشون کارت پستال موزیکال تبریک روز دانش آموز درست کردم و ارسال کردم، اون ها هم بسیار خوشحال شدند.با استفاده از نرم افزار این شات کلیپ شاد درست کردم و یه شعر کودکانه با مضمون مهربانی حضرت محمد براشون فرستادم.

    دانش آموزان و والدین هم شروع کردن به تبریک گفتن و ویس فرستادن برای هم و ساعات جالبی رو در کنار هم گذروندیم.

  • Aref.teacher

    عضو
    17 آبان 1399 در 17:13

    <p dir=”rtl”>⁦✍️⁩عارف اخلاص پور
    #آموزگار_عشایری
    مشغول وارسی تلگرام بودم که فراخوانی تحت عنوان #ساعت_شادی، در انجمن معلمانه رسا نظرم را جلب کرد.
    فراخوانی تأمل برانگیز در باب ارائه پیشنهادات معلمان برای داشتن کلاسی شاد.
    جالب بود شادی همان چیزی است که ارتباط معلم با دانش آموزان را دوستانه تر و موثر تر کند تا کلاس درس از یک فضای رسمی به یک محیط گرم و دلچسب تبدیل شود.
    یاد خاطراتی از کلاسم می افتم. تدریس در مناطق عشایری فارغ از مشقت هایی که به همراه دارد، از زیبایی هایی برخوردار است که در مقام مقایسه منحصر به فرد محسوب می شود و فقط خاص دانش آموزان عشایری و معلم عشایری است. باز باران با ترانه،  چند روزی از بند آمدن بارانی حسابی می گذشت. صدای رودخانه ای که در فاصله ۱۰۰ متری مدرسه ام‌ قرار داشت‌ به گوش می رسید. فکر‌کردم چقدر خوب می شود اگر کلاس امروز را به ساحل رودخانه ببریم. وقتی پیشنهادم را برای بچه ها مطرح کردم، با استقبالی پر از شوق مواجه شدم، دست و هورا !
    هوای آفتابی در نیمروز پاییزی، موسیقیِ برخاسته از امواج خروشان آب رودخانه<u> !</u>
    از این زیباتر نمی شد. هیاهو و ذوق بچه ها هر لحظه بیشتر می شد. چشمم که به شن و ماسه ها افتاد،پیشنهاد ساختن دادم. می دانستم استقبال می شود. آزاده و ملیحه مشغول ساختن آدمکی‌ بامزه شدند، نازنین داشت روی شن های نرم ساحل رودخانه اثر دست و پایش را تکرار می کرد.یوسف با دستان کوچکش از کمی آن طرف تر ماسه و‌ شن میاورد تا دیوارهای مزرعه و خانه هایی را که قرار بود با دانیال و محمدرضا بسازند را بنا کند.در مزرعه زیبایشان افزون بر گوسفند و جوجه و پرنده،لاک پشت هم داشتند. من هم در این ساختن ها کمکشان می کردم،گاهی درباره چیزهایی که درست میکردند سوال می پرسیدم. دوست داری چه چیزهای دیگری درست کنی؟ چه کار کنیم که هم روباه را نکشیم هم اورا از مزرعه مان دور کنیم؟ تیهو چیه؟ چرا خوشحاله؟ و …  من می پرسیدم و آن ها با لبخندی دلنشین از آنچه در سر داشتند برایم می گفتند. پا برهنه روی ماسه ها دویدیم، روی هم آب پاشیدیم، شعر باز باران با ترانه را شنیدیم بعد سعی کردیم همه با هم بخوانیمش. روی ماسه ها کنار رودخانه دراز کشیدیم و از باران و درخت و سرسبزی گفتیم. عکس و فیلم هم گرفتیم تا بماند به یادگار این خاطره شیرین. قیافه جدی دانیال موقع عکس گرفتن دیدنی بود. اما نشاط در چشمانش برق میزد.
    آن روز یکی از شادترین روزهای من و بچه های کلاسم در روستای “پاسُرخ<u>”، مدرسه “چهارده معصوم” </u>بود.
    روستایی در مناطق کوهستانی شرق استان کرمان.
    پاییز ۹۸</p>
     
    <p dir=”rtl”>پیشنهاداتی هم برای #ساعت_شادی در کلاس های مجازی دارم که تا ساعاتی بعد در خدمتتان قرار میدهم…</p>

برای پاسخ دادن ابتدا وارد سایت شوید.

نوشته اصلی
0 از 0 پست‌ها ژوئن ۲۰۱۸
حالا