باب اسفنجی با حلزون خانگیش مشغول بازی گرگم به هواست که پاتریک دوست صمیمی او از راه می رسد و با آنها مشغول بازی می شود.

گری به سرعت به سمت پاتریک می رود و به او می چسبد.بعد از بازی پاتریک از باب اسفنجی درخواست می کند بگذارد گری پیش او بماند. باب قبول می کند اما فردای آن روز دیگر گری پیش باب اسفنجی برنمی گردد. باب اسفنجی از این قضیه ناراحت می شود و فکر می کند گری او را رها کرده و با پاتریک دوست شده است، تا اینکه در نهایت متوجه می شود گری به خاطر بیسکوییتی که در جیب پاتریک بوده به دنبال او رفته است

گفت و گو پیرامون مالکیت دوست

به نظر شما باب اسفنجی حق داشت از گری به دلیل اینکه پیش پاتریک رفته بود ناراحت شود؟ چرا؟

اگر شما جای باب اسفنجی بودید ناراحت می شدید؟ چرا؟

آیا اگر دوست صمیمی تان با دوست دیگری ارتباط برقرار کند ناراحت می شوید؟ اگر بله، چرا؟

در این شرایط که دوست صمیمی تان با دوست دیگری ارتباط برقرار کرده است از دست دوست خودتان ناراحت می شوید یا از دست نفر سوم؟ چرا؟

آیا دوست صمیمی تان باید همیشه فقط با شما باشد؟

آیا دوست صمیمی تان باید تمام توجهش به شما باشد و نه هیچ دوست دیگری؟ چرا؟

آیا ممکن است دوست شما با کسی دیگر دوست شود، اما همچنان با شما دوست صمیمی بماند؟

آیا اگر دوست صمیمی تان با کس دیگر دوست شود به این معناست که شما برایش دوست “خاصی” نیستید؟

گفت و گو پیرامون وفاداری یا خیانت

آیا همیشه باید با دوست صمیمی مان بمانیم و رهایش نکنیم؟

به نظر شما آیا کار گری درست بود؟ چرا؟

چه وقت حق داریم دوست صمیمی مان را رها کنیم و سراغ دوست دیگری برویم و چه وقت حق نداریم؟

طرح بحث: دلیل دوستی:

چرا گری با پاتریک دوست شده بود؟ آیا این دلیل خوبی برای دوست شدن است؟

اگر شما جای پاتریک بودید،از اینکه گری به خاطر بیسکوییت با شما دوست شده است خوشحال می شدید یا ناراحت؟ چرا؟

چرا باب اسفنجی می خواست با گری دوست باشد؟ نظرتان در مورد دلیل یا دلایل دوستی باب اسفنجی چیست؟ ایا دلیل خوبی است؟

چرا ما با دیگران دوست می شویم؟

نویسنده سعید ناجی