به نام خداوند جان و خرد
آموزش امر اساسی و مهم هست. یا دیدن نابسامانی ها همواره می توان از این تعبیر، مسئولیتی را متوجه آموزش کرد و از نظر دیگر راه برون رفت از مشکلات اساسی را بر دوش آموزش اثربخش گذاشت.. برایند این اهمیت و اعتبار را می توان در جو کلاسی، ارتباط معلم با دانش آموز،ارتباط دانش آموزان با یکدیگر، ارتباط با محتوا درسی جستجو کرد و به تماشا نشست.البته باید روی کلمه ارتباط تامل کرد و معنای متداول و تعبیرعامیانه آن را کنار گذاشت. ارتباط در پیوند با دیالوگ و لوگوس تببین و معنا می شود و شاکله معنایی آن تعامل و دوجانبه بودن هست و اعتبار بخشیدن به مفهوم دیگری یا دیگر بودگی هست. وقتی در این تعامل کودک و دنیای پاک کودکی یک طرف داستان هست همواره می تواند شگفتی ساز باشد. در این نگاه کلاس ،جهان من ، و دانش آموزان من هست.جهانی پر از رمز و راز و معنا یا یکی دیگر از قصه های این کلاس شوید همراه، بشنوید این داستان !
در کلاس آنلاین با دانش آموزان هفتم درباره درس همنهشتی مثلث ها مشغول بودیم. دانش آموزی از پیدا کردن اجزای متناظر دو مثلث که در مساله از او خواسته بود سوال پرسید. دانش آموز دیگر پاسخش را داد. من برای آن که دید کلی تری نسبت به همنهشتی و انطباق دو شکل به انها بدهم از دو کف دست خودم که آنها را روی هم قرار دادم عکس گرفتم .این عکس من ، اتفاقی در کنار پوستر احساسات گرفته شد. من عکس را به عنوان محرک گفت و گو و تفکر در اختیار بچه ها قرار دادم.از آنها خواستم چه چیزی در این عکس انها را به فکر فرو می برد؟ با دیدن این عکس در ذهنشان چه می گذرد؟بعد از درنگی برای فکر کردن از آنها خواستم نظرات خود را ‌درگروه مطرح کنند.جواب های مختلف شنیده شد. اما تعدادی از جواب ها به سایه ای که در عکس قرار گرفته بود توجه کردندسمت و سوی تفکر در کلاس ناگهان تغییر کرد، یکی از دانش آموزان گفت رابطه یک دست و سایه هست. من درگیر نظر و ایده اش شدم ، همه بچه ها را به نظر بیان شده توجه دادم من از آنها پرسیدم ایا سایه یک چیزی با خودش می تواند همنهشت باشد.؟ تجربه هایی از خودتان را به یاد آورید و درباره این پرسش فکر کنید، ذهن ها به بیرون کلاس حرکت کردند،گروهی موافق و گروهی مخالف بودند و اشاره کردند به تغییر اندازه سایه در ساعات مختلف روز با توجه به شرایط تابش خورشید که متفاوت هست. موضوع با درس علوم بچه ها پیوند خورد. این همبستگی برای من لذتبخش و هیجان انگیز بود. اما یکی از دانش آموزان با شوق و اشتیاق از یک تجربه عمیق یادگیری خود در کلاس اول ابتدایی خود برا ی من و همکلاسی های خود تعریف کرد که بر شگفتی قصه ما افزوده شد.او گفت در کلاس اول معلم از همه بچه ها خواست ، در گروه های دونفره وارد حیاط مدرسه شوند و با گچ ، سایه همگروهی خود را در حیاط مدرسه بکشند و به کلا س برگردند. بعد از دو زنگ دوباره از ما خواست که به حیاط برگردیم و در همان موقعیت قرار بگیریم و سایه خود را با سایه رسم شده در زنگ اول مقایسه کنیم و گفت اندازه سایه تغییر کرده بود با ذوق و شوق تمام از خاطره یادگیری اثر بخش خود تعریف می کرد با حسی سرشار از احترام از خانم معام خود یاد می کرد گویی بر لوج جان و دل او نقش بسته بود. به نظر می آمد بچه ها را برد به یک سفر تخیلی در دوره ابتدایی، راستی تجربه ناب یادگیری چقدر خوب دانش آموزان را تحت تاثیر قرار می دهند . اثرات ماندگار در زندگی انها می گذارند.