چند روز مانده بود به روز میلاد پیامبر، با همکارانم کمی گفت وگو کردیم که برای این روز چه فعالیت هایی داشته باشیم. قرار شد چند ویژگی از پیامبر را روی برگه ای چاپ کنیم که بچه ها به خانه ببرند وبا اولیای خود کمی در مورد آن ها تحقیق کنندو اگر داستان، شعری و … مرتبط با موضوع دارند روز شنبه در کلاس برای دوستانشان ارایه دهند. ( مهربانی، راستگویی، … ) سرکلاس داشتیم در مورد پیامبر صحبت می کردم و بچه ها سکوت کرده و فقط نگاه می کردند. حس کردم که بچه ها با صحبت های من ارتباط نگرفتند. که یک دفعه یکی از بچه ها حرفم را قطع کرد و گفت: آهان همونی که عکسش چشم و صورت نداره؟

با این جمله همه بچه ها فهمیدن موضوع چیست و پیامبر کیست!

بعد یکی دیگه گفت: آهان همونی که با بچه ها توی کوچه بازی کرد؟

بعد یکی دیگه گفت: من کتاب از اماما دارم.

یکی دیگه گفت: همونی که به فقیرا کمک می کرد؟

کم کم بچه ها از آن حالت سکوت خارج شدند.

حالا من سکوت کرده بودم و فقط نگاه می کردم.

من چه چیزی گفته بوذدم که بچه ها نتوانسته بودند با من ارتباط بگیرند؟

چطور باید پیامبر را معرفی می کردم ؟

بچه ها چطور از یک دیگر می آموزند؟